روز چهارشنبه ی هفته ی قبل من و مامان و بابام با باران و مامان باباش رفتیم پیک نیک تو روستای قلات که چند کیلومتر از شیراز فاصله داره . باران از همون اول راه بالشش رو از صندوق عقب برداشت و خوابید . قرار بود دوستش امیر محمد که 2 سال ازش کوچکتر بود هم بیاد .
تنها پسری که باهاش صلاح میره همین امیرمحمده . وگرنه در برابر پسرای دیگه مثه خروس جنگی می مونه !
رسیدیم قلات و رفتیم خونه ی خاله ی امیرمحمد . او باران ، من ، خاطره هام...
ما را در سایت باران ، من ، خاطره هام دنبال می کنید
برچسب : سوتی, نویسنده : sahar867 بازدید : 130 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 9:02